Moments



بنظرم خیلی غریبه که چطور شبکه های اجتماعی تونسته برای آدمها جای وبلاگ، و نرم افزارهای کتابخوانی جای کاغذ و کتاب رو بگیره؟! خوبه برای هر از گاهی! ولی جایگزینی؟! آخه چطور؟! مثل این می مونه که یهو اکثریت ملت ایران نون پنیر چایی رو از صبحونه حذف کنن و جاش پن کیک با قهوه بخورن. آخه مگه چیزی چایی هم میشه؟! :)))

عشق من، وبلاگ من! کتابخونه ی من! چایی شیرین! :)))


کریس ازم خواست باز هم بنویسم و نوشتن رو ترک نکنم. الآن که نگاه میکنم میبینم مثل اینه که اینجا از خیلی از اتفاقها جا مونده. خیلی خب باشه! ببینم از کجا باید آستینو بالا بزنم. فکر کنم بهتره تو چند پست جداگانه بذارم.

هرچند اول از خبرای خوب، همینجا شروع می کنم:
- جمع آوری و ثبت خاطرات پرونده ها و مطالب از دست رفته در آتش، بالاخره تموم شد.



گاهی فکرهای مسخره ای به سرم میزنه. با خودم میگم مردم قدیم چیکار میکردن؟. وقتی شب بجز یک شمع کنج اتاقشون چیزی روشن نبود، و بجز صدای باد، یا احشام، صدای دیگه ای نمی اومد، و زمان به کندی میگذشت، 
با اون همه فکر چیکار میکردن؟
شاید فکرهاشون کمتر بود. شاید به زمانی که من در اون زندگی میکنم امید داشتن!. شاید میتونستن آینده ای رو تصور کنن. شاید هم اینقدرام فکر نمیکردن!!

- خب، با کمی گلودرد ناشی از سرما خوردگی، و بی مقدمه عرض کنم که 
دنیا دو روزه. 

#آستانه_بادام

- از لطفی که یکی از نوه هام توی پست اخیرشون داشتن (خانوم محیا) تشکر میکنم. نه بابا قهر کجا بود!! :) حال و چیز به درد بخوری برای نوشتن ندارم، نویسنده ی ماهری هم نیستم اما فقط به این دلیل که تهدید کردن اگر وبلاگ رو برنگردونم وبشون رو مجددا غیرفعال میکنن، لغو حذف رو زدم. 

- ولی به جان خودم تا بحال اینقدر شل کن سفت کن درنیاورده بودم توی وبلاگ زدن ببینین من پیرمردو آخر عمری به چه کارایی وا میدارین. من فکر کنم شما از کریس حقوق میگیرین! :)
#پدربزرگ_پارانوید #نوه_لجباز 


 

 

ادامه مطلب

بسیار سفر باید کرد.
حتی اگر به قدری طولانی شود

که وقتی به خانه باز میگردم،
با همه لایه لایه خاکی که بر سر و رویش نشسته،

همچنان در زردی نور کج تابیده ی غروب 

ببینم که خروارها غبار دیگر
بر فراز صندلی کهنه ی مطالعه، در حال رقصیدن اند. :)
ادامه مطلب

دیشب خیلی زود خوابیدم و صبح خود بخود بیدار شدم. فکر کردم اذون زده ان. رفتم وضو بگیرم. در حال وضو یه لحظه با خودم گفتم نکنه هنوز چند دقیقه مونده به اذون؟ بد نبود اگه یه لیوان آبم می خوردم. ولی نههه اذون زده ن بابا!.

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

انجمن افغانستانی های متولد ایران Mark jaber اکودیال (ecodial) شرکت وکیوم آسیا yourtest Loko دانلود مقاله، دانلود کتاب، دانلود رایگان کتاب